وبلاگ داستان:

وبلاگ داستان:

کتابخانه ای برای همه
وبلاگ داستان:

وبلاگ داستان:

کتابخانه ای برای همه

انشاء

به نام خدا

یادم میاد اون قدیما که هنوز اول مهر ماه با خودش شوق و ذوق مدرسه و کلاس جدید و دوستای جدید رو با خودش واسم همراه می آورد همیشه اولین انشایی که به ما میدادن این بود که تابستان خود را چگونه گذراندید. حالا تابستون هنوز تموم نشده و گرما با تمام قدرت خودش هنوز بر اقصی نقاط این آب و خاک حکومت میکنه، اما به دلایلی که در آخر این متن خودتون متوجه میشید من تصمیم گرفتم انشایه امسال خودم رو زودتر بنویسم و با اجازه بلک لرد و دیوکس عزیز اونو به شما هم ارائه بدم. پس این هم انشاء تابستانی من تقدیم به همه همراهان گرامی این بلاگ :

هنوز تابستان نرسیده بود و عطش سوزان تیغ آفتاب تیر ماه منو بیتاب نکرده بود که با دوست خوبم دیوکس صحبت میکردیم در این مورد که با توجه به تعطیلی تابستان بهتره یه کتاب رو واسه بچه ها اسکن کنیم تا یه ذره کوچیک از اوقات فراقتشون با اینکار پر بشه و بعد هم که سربازی داداش خوبم بلک لرد تموم شد اونم به این تصمیم ملحق شد و قرار شد اول اون واسه شیرینی پایان خدمتش یه کتاب ارائه کنه بعد هم نوبت من باشه! حالا دیگه چه دردسری واسه انتخاب کتابه کشیدیم بماند معلوم نبود جنگ هفتادو دو ملته یا بحث دوستانه چند تا رفیق که میخوان رو یه کتابه خاص به توافق برسن!!! که البته خورده ای هم بر اون وارد نیست چون من خودم اولین نفر اعتراف میکنم ما ایرونی ها هنوز به خوبی یاد نگرفتیم میشه یه بحث رو بدون داد و هوار و دعوا هم به سرانجام رسوند، هرچند که این یکی با درایت دیوکس جان سرانجام ختم به خیر شد. آره خلاصه اینطوریا شد که کتاب انتخاب شد و قرار شد من اونو تهیه کنم.

 اول اولش که میخواستم پا شم برم تهران و خودم شخصا اونو تهیه کنم اما از اونجا که من برعکس خیلی از شما دوستان که کار خاصی جز تحصیل ندارید و تابستون واستون تعطیلی حساب میشه دو جا کار میکنم نتونستم مرخصی واسه این مسافرت جور کنم چون قرار بود یه مرخصی طولانی واسه یه مسافرت دیگه به همراه خانواده بگیرم واسه همین با وجود اینکه میگن مار گزیده باید از ریسمون سیاه و سفید بترسه من با کوشش فراوان بر این ریسمونها غلبه کردم و تصمیم گرفتم که کتاب رو به صورت اینترنتی سفارش بدم مخصوصا که چندی قبل یکی از دوستای خوب انتشاراتیمون کلی با من بحث و جدل کرده بود که آره ما داریم اینترنتی کتاب ارائه میدیم دیگه شما چرا اسکن میکنید و از این حرفها.

بعد هم من برای عمل کردن به نظر همون دوست انتشاراتیمون فوری رفتم سراغ سایت اصلی انتشاراتی که کتاب رو چاپ کردن اما با تعجب فراوان دیدم که اونا سایتشون رو برای فروش گذاشتن!!!!! بعد با خودم گفتم عیب نداره این همه سایت فروش اینترنتی دیگه هست میرم سراغ اونا و خلاصه چه دردسرتون بدم اسم خدا رو آوردم و شروع کردم به گشتن تو سایتایه مختلف در بدر به دنبال کتاب مورد نظرم اما اگه هاج زنبور عسل تونست مادرشو پیدا کنه منم موفق میشدم کتاب رو پیدا کنم؛ فقط از اونجا که باید عدالت رو رعایت کنم و هاج هم یه بار از دور مادرشو دیده بود من هم یه بار از تویه صفحه سرچ گوگل چشمم به جمال کتاب مورد نظر روشن شد اما وقتی که با خوشحالی و به سرعت رویه اسم سایت مورد نظر کلیک کردم دیدم ای دل غافل هیچ اتفاقی نمیفته!!! و فقط صفحه خطا میده!! اولش که خیال کردم ماوس زحمتکشم خراب شده یا اینترنتم قطع شده ، اما وقتی چند جایه دیگه کلیک کردم و دیدم نه ماوس خراب نیست و اینترنتم هم وصله شروع کردم به تند و تند کلیک کردن رویه سایته اما اگه شما پشت گوشتون رو دیدید منم باز شدن اون سایت رو دیدم. خلاصه با کلی دردسر فهمیدم که متاسفانه سایت مذکور هم به رحمت خدا رفته و دوستان خوب ما در مخابرات که همیشه گوش بزنگ هستن نکنه دست ایادی استکبار یکی دوتا سایت رو واسه استفاده عموم باز بزارن اینقدر سرشون شلوغ شده که از دادن همون صفحه معروف دسترسی به تارنمای فراخوانده شده ... هم عاجز شدن و خیلی راحت فقط اسم سایت رو به لیست سیاه اضافه میکنن و دیگه به فکر منو امثال من که با دیدن پیغام خطایه سرور نات فوند!!!! به این فکر میفتن که نکنه مرورگرشون خراب شده یا اینترنت قطع شده نیستن!!! و هرکی باید در حد دو واحد دانشگاهی واسه خودش درس بخونه تا بتونه بفهمه کی اینترنت قطع شده و کی سایت مذکو فیلو شده!

سرتونو درد نیارم آخرش ما هرچی گشتیم فقط همون یه دونه سایت رو پیدا کردیم که کتاب رو به صورت اینترنتی عرضه کنه که اون هم اوف شده بود.

بعدش ما یه دوستی داریم که خیلی بلاست و اصلا گوشش به حرفایه این مسئولان محترمی که لطف میکنن و بجای ما تشخیص میدن که ما باید کدوم سایت رو ببینیم و کدوم رو نه گوش نمیکنه و متاسفانه همیشه از عقل خودش استفاده میکنه که کجا بره و کجا نره و واسه این کار هم از یه برنامه های بد بدی به اسم فیلتر...وای وای وایو وی پی ..آخ آخ آخو غیره استفاده میکنه ؛ منم که دیدم دستم به هیچ جا بند نیست آخرش مجبور شدم برم پیش اون و با رعایت جوانب ایمنی اول محکم چشمامو گرفتم بعد به اون دوستم گفتم هر وقت وارد سایت مذکور شد به من اطلاع بده که نکنه یهو من چشمم به سایتی بیفته که نباید... خلاصه اون دوستم سایت رو واسم با همون برنامه های بد بدش باز کرد و من کتاب رو سفارش دادم و در توضیحاتم قید کردم به دلیل اوف شدن سایتتون لطفا به من اطلاع بدید که سفارش من رو انجام میدید یا نه و بعد هم روزایه انتظار شروع شد.

یه روز که گذشت و خبری نشد با خودم گفتم شاید سرشون شلوغه دو روز که گذشت گفتم دیگه فردا حتما جواب میدن سه روز که گذشت کم کم نا امید شدم و وقتی یه هفته شد و جوابی نیومد تازه به این نتیجه رسیدم که شاید صاحبان اون سایته مثل من از این دوستانی که برنامه های بد بد دارن نداره که بتونه سایت خودشو باز کنه و بفهمه توش چه اتفاقی افتاده و اینطور شد که مجبور شدم به فکر چاره ای جدید باشم و دوباره نشستم پایه اینترنت و هی تند و تند سایتایه مختلف کتاب رو زیر رو  کردم تا اینکه تویه یه سایته دیگه دیدم یه شماره تلفن نوشته واسه خرید تلفنی و از شانس خوب من اسم کتاب مورد نظر منم تو لیست سایت بود. آقا منو میگی شروع کردم به داد زدن که یافتم!! یافتم!! طوریکه همه اهل محل جمع شدن تا به کشف مورد نظر من نگاهی بندازن و وقتی با شرمندگی بهشون گفتم که یه کتاب رو که چاپ خود ایرانه و اونم نه مال 20 سال پیش که برای همین یه سال پیشه پیدا کردم همگی نگاهی عاقل اندر سفیه به من انداختن و گفتن بابا پیدا کردن یه کتاب که مال کشور خودمونه و تازه یه سال از چاپش گذشته دیگه این حرفارو نداره و منم تو دل خودم به همشون میگفتم آره جون خودتون!! اگه راس میگید بیاید یه دونه از همین کتابا پیدا کنید تا بفهمید من چی کشیدم. البته همه اینا رو تو دلم گفتم چون از شما چه پنهون قصاب محلمون ساطورشم با خودش آورده بود و جرات نداشتم بلند بلند اینارو بگم.

بالاخره داشتم کم کم به مقصود نزدیک میشدم واسه همین گوشی رو برداشتم و فوری شماره مورد نظر رو که یه موسسه معروف در تهرانه گرفتم و بعد از کلی چاپلوسی کردن واسه اون خانومه گفتم که من یه کتاب میخوام سفارش بدم بعد که گفت چه کتابی و من اسم کتاب رو ( فکر کنم دیگه همه بدونید منظور کتاب پندراگن هست ) به ایشون گفتم فرمودن چی چی دراگن!!؟ من باز گفتم پ..ن..د..ر..ا..گ..ن !! بعد ایشون لطف فرمودن از اونطرف زدن زیر خنده و با یکی که کنارشون بود پچ پچ کردن! و من مونده بودم چی بگم! خلاصه بعد از چندبار تکرار و پرسیدن اسم نویسنده و ناشر کتاب شماره تماس منو گرفتن و قرار شد بعد از اینکه چک کردن که کتاب در انبارشون موجوده یا نه با من تماس بگیرن و بازم انتظار من شروع شد...یه روز ... دو روز...سه روز...آخرش مجبور شدم خودم دوباره تماس بگیرم و بازم با همون خانومه صحبت کنم که فلانی کتاب ما چی شد؟ اونم گفت آره آره کتاب موجوده من یادم رفته بود تماس بگیرم!!!! منم فقط چون پسر خیلی خوبی هستم و اصلا نه بخاطر اینکه کارم گیر بود!!! گفتم حالا عیب نداره مهم اینه که تماس بالاخره برقرار شد، حالا چیکار کنم من؟ ایشون فرمودن قیمت کتاب... گفتم آره تو سایتتون دیدم زدید 6500 تومان ... گفتن نخیر 8500 تومنه!! و تازه 7000 تومن هم پول پستش میشه پس شما لطف کنید و مبلغ 15500تومن واسه یه کتاب 6500 تومنی بریزید به فلان حساب و به من اطلاع بدید. آقا منو میگی ؛ کپ کرده بودم ؛ با ترس و لرز گفتم خانوم ما کوچیک شما هم هستیم ولی فکر نمیکنید واسه خرید یه کتاب شش هزار و پونصدی مبلغ 15500 یکم ، فقط یخورده ها، زیاد باشه؟ که ایشون هم شروع کردن یه نطق بلند بالا در مورد گرون شدن قیمت مرغ و ماهی و گوشت و چه و چه واسه من فرمودن و در نهایت گفتن که قیمت اینه میخوای بخواه نمیخوای هم باز بخواه چون کلی وقت با ارزش منو گرفتی طی سه روز دوتا کلید رو کامپیوترم فشار دادم که ببینم کتاب تو انبار موجوده یا نه و منم به همون دلیل که گفتم پسر خیلی خوبیم و اصلا نه بخاطر اینکه گیر بودم گفتم چشم!!! و گوشیو قطع کردم!

در همین احوالات بودم که دیدم داد و هوار میوه فروشی سر کوچمون بلند شد و من بدو بدو رفتم ببینم دیگه چه بلایی نازل شده که مشاهده کردم ماموران محترم بازرگانی اونجا رو سر میوه فروش بیچاره آوار شدن و میگن چرا بیشتر از 20 درصد سود کشیدی رو اجناس؟ حالا وقتی ما یه جریمه توپول از شما فرمودیم دیگه از این کارا نمیکنی و هرچی اون بیچاره میگفت آخه مرغ گرون شده ماهی گرون شده گوشت گرون شده!! اونا میگفتن خوب تو و امثال تو گرونش کردین دیگه اگه همه قیمت ها رو رعایت کنن اونا هم گرون نمیشه! منم که یاد کتابه افتادم و نقره داغی که اون خانومه از من کرده بود زود رفتم جلو و گفتم آقا اجازه ما یه سوال بپرسیم؟ اون آقاهه هم چرخی به سبیل کلفتش داد و گفت بپرس پسرم! منم گفتم آقا این سود قابل قبول واسه همه اجناس یکیه؟ اونم گفت نه پسرم یکی نیست بلکه با توجه به نوع جنس بینه 5 تا 25 درصد قیمت تمام شده جنس متغیره! باز من گفتم آقا اجازه در گرونترین حالت یه جنس 6500 تومنی چقدر باید به فروش بره ؟ اونم سریع یه حساب کتاب کرد و گفت : 8125تومن!! من زود گفتم حالا اگه اونو بده 8500 تومن چی؟ اونم گفت زود بگو کی بوده تا فوری یه جریمه توپول براش بنویسیم! منم که میترسیدم اگه لوشون بدم کتاب رو واسم نفرستن...نه..یعنی  بخاطر اینکه اونا خیلی آدماهایه خوبی بودن که کار منو راه انداختن گفتم هیشکی بخدا!! همینطوری پرسیدم!!! و زود از اونجا فرار کردم که منو دستگیر نکنن بگن تا اونو لو ندی ولت نمیکنیم!!!

عصر همون روز که میخواستم پولو بریزم به حسابشون با وبمستر یکی از سایتایه فرهنگی که دوستمه صحبت میکردم که اون بهم گفت بابا دلت خوش کجای کاری؟ وقتی اینا کتاب رو به صورت اینترنتی میفروشن میرن با انتشاراتی قرارداد میبندن و با حدود 20 سی درصد تخفیف کتاب رو تحویل میگیرن که با فروش به قیمت روی جلد اونا هم سود خودشونو ببرن و کل اون 2000 تومن اضافه که از تو گرفتن سود اضافی بوده و قیمت کتاب 8125تومن نمیشه همون 6500 میشه و اونا بیش از 30 درصد سود بیشتر ازت گرفتن که با اون 20 سی درصد اولیه میشه 50 شصت درصد سود!!! و با این حرفش بیشتر منو تو غم و اندوه فرو برد!! ولی باز من که پر رو تر از این حرفام به خودم دلخوشی دادم که شاید من اشتباه میکنم و این چاپی که اینا در اختیار داشتن قیمتش 8500 بوده!! اما متاسفانه وقتی بالاخره بعد از چند روز انتظار کتاب به دستم رسید دیدم نه تنها قیمت کتاب همون 6500 تومنه بلکه قیمت پست کتابم که رویه جعبه ای که کتاب داخلش بود نوشته 4000 تومنه نه 7000 تومن و در کل اینا 5000 تومن از من بیشتر گرفتن و حتی واسه کاریی که پستچی محترم انجام میده هم اینا واسه خودشون سود در نظر گرفتن اونم نه رقم کمی بلکه تقریبا معادل پولی که پست گرفته اینا هم گرفتن و در کل کتاب 6500 رو به من قالب کردن 15500 تومان!!! من که دیگه داشت اشکم در میومد تو دلم کلی اون بابایی رو که گفته بود کتاب اسکن نکنید و اینترنتی بخرید رو دعا کردم و پیش خودم فکر میکردم چنتا آدم بیچاره دیگه مثل من که کارشون گیره ممکنه حاضر باشن واسه یه کتاب شش و پونصدی 15500تومن پول بدن؟

در آخر نتیجه اخلاقی که من از این ماجرا گرفتم این بود که اسکن کتاب از شیر مادرم حلال تره چون وقتی تو روز روشن کتاب شش و پونصدی رو میفروشن 15500 و یه آبی هم روش و قیمت تهیه اینترنتی کتاب تقریبا دو برابر و نیمه قیمته اصلی کتابه که تازه همون قیمت اصلیه هم گرونه و تو هیچ شهری هم جز تهرون این کتابا پیدا نمیشه واقعا خیلی پر رویی میخواد که بازم به من و امثال من گیر بدن که چرا نمیزارید ما چند تومن سود حلال!!!!!!!!! به جیب ناشرا و پخش کنندگان کتاب بریزیم!! اونم با قیمت هایی که در این گرمایه بی سابقه تابستان چنان هوش از کلتون بپرونه که فکر پر کردن اوقات فراقتتون با یه سرگرمی سالم مثل کتاب خوندن رو از سرتون بیرون کنید!!!

بله !! این بود انشایه تابستانی من!!

پ.ن. : به لطف خدا با هر زحمتی که بود ( که شرحش در انشاء من اومد) کتاب پندراگن 3 تهیه و آماده اسکنه و احتمالا از آخر همین هفته یا نهایتا از شنبه هفته دیگه ارائه اونو به شما همراهان همیشگی تقدیم میکنم. باشد که بعضی ها توبه کنن و قیمت خون باباشونو واسه یه کتاب کاملا معمولی طلب نکنن!!!

ممنون و موفق باشید.

تورج.