وبلاگ داستان:

وبلاگ داستان:

کتابخانه ای برای همه
وبلاگ داستان:

وبلاگ داستان:

کتابخانه ای برای همه

همه میمیرند(سیمون دوبوآر)

سلام خدمت همه شما دوستان عزیز 

بالاخره من کتابم رو که گم شده بود پیدا کردم و تصمیم گرفتم توی این پست براتون بزارمش

اول از همه باید بگم که کتاب یک کتاب کلاسیک هست(پس از مدتها)

خلاصه ای از کتاب:

فوسکا، فرماندار ناحیه ای از ایتالیا روزی که شاهد عبور انسانهایی بود که آنها را برای اجرای حکم اعدام می‌بردند، از جانب یکی از محکومین مورد خطاب قرار می‌گیرد که:  دارویی که نیاز داری، پیش من است. اکسیری دارم که به تو عمر جاودان می‌دهد. فوسکا همیشه بر این باور بود که حکومت بر یک ناحیه از جهان هیچ افتخاری ندارد و برای ریاست بر جهان، باید عمر جاودان داشت.

او محکوم به مرگ را امان می‌دهد و از او می‌خواهد که اکسیر را خودش بخورد و چرا تا کنون آن را نخورده؟ محکوم  می‌گوید که توان این کار را ندارد. اکسیر را به موشی می‌خورانند. آنگاه موش را می‌کشند و موش در مقابل چشمان حیرت زده شاهدان پس از دقایقی زنده می‌شود. و.......  فوسکا نیز شیشه را سر می‌کشد.و ............


نقل قول از کتاب:«روزی همه می میرند اما پیش از مردن زندگی می کنند.» 

                      

همه میمیرند (سیمون دوبوآر)


قسمت اول           قسمت دوم                قسمت سوم                قسمت چهارم


قسمت پنجم             قسمت ششم                  قسمت هفتم(آخر)


کتاب واقعاً زیبایی هست به همتون توصیه میکنم که بخونیدش

نظر یادتون نره.امیدوارم که همیشه موفق باشید.