وبلاگ داستان:

کتابخانه ای برای همه

وبلاگ داستان:

کتابخانه ای برای همه

غلط املایی

سلام به همگی

این یه پست معرفی کتاب نیست و یه گلایه است .

من از همه بچه های فعال در نت به شدت گله مندم، چرا این همه غلط املایی؟؟؟؟

چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرا

شمایی که در بلاگ یا سایت کتاب فعال هستی چرا به خودت و یا مخاطبت تذکر نمی دی که غلط املایی داره ؟؟؟ من به شدت به این موضوع خرده می گیرم چون از کسی که  در حوزه کتاب فعال هست انتظار دیگری دارم ،برادر من ،خواهر من ،شما خودت یا بلاگت یا سایتت مخاطب داره شما یه الگو هستی برای بقیه ،متاسفانه من امروز به هر جا سر زدم اقلا سه چهار تا غلط املایی به چشمم خورده  بخصوص در قسمت نظراتشون ، من توی نظرات  بلاگ خودمون یکی بهم فحش بده ناراحت نمی شم اما وای به حال کسی که غلط املایی داشته باشه تا الان هم دو سه تا برخورد با بعضی ها داشتم سر این موضوع بوده ، به خدا من اینقدر که این موضوع اذیتم می کنه موضوعات دیگه  اذیتم نمی کنه ،خواهش می کنم ، خواهش می کنم اگر از املای کلمه ای مطمئن نیستین توی نت چکش کنید ببینید آیا واقعا این لغت این شکلی نوشته می شه؟؟؟ بابا خیر سرمون ادعای کتاب خون بودنمون گوش فلک رو کر کرده اون وقت بلد نیستیم دو تا کلمه رو درست بنویسیم !!!.


موفق باشین و پاینده


Diox           

انا لله وانا الیه راجعون



همیشه از غمگین کردن آدما بدم می اومده و می یاد واسه همین  کتابای تلخ تو این بلاگ جایی نداره اما  این چند خط رو بهش مدیونم , امیدوارم هر جا که هست روحش قرین شادی باشه , برادری که  به احترام یاد و خاطره برادرش حامی ترجمه  بوسه های خون آشام رو قبول کرد و وارد وادی فانتزی شد .

یادت همیشه با ماست .



تولد یک اسکنر

سلام خدمت تمام دوستان - همکاران و همراهان گرامی  

امروز روز تولد یکسالگی من در این بلاگه! 

به همین دلیل خواستم چند خطی رو واسه تمام دوستان خوبم که همه به من لطف دارن قلمی کنم و امیدوارم که سالها در کنار شما دوستان خوب این کار رو تکرار کنم.  

 

 

 

دقیقا یادم هست آن قدیمتر ها - آن هنگام که هنوز می شد بوی اقاقیا را از کوچه پس کوچه های شهرمان استشمام کرد و هنوز می شد عاشق زیبایی یک گل سرخ شد و آن هنگام که هنوز تعداد بهارهای عمرم دو رقمی نشده بود اونقدر با مادرم کلنجار رفتم تا عاقبت قبول کرد دست منو بگیره و به تنها کتابخانه آن موقع شهرمان ببرد و با کلی التماس از آن آقای سیبیلوی باریک اندام کتابدار درخواست کند که کارت عضویتی برای من صادر کند تا بتوانم آذوقه هفتگی کتاب خود را از آنجا تهیه کنم!! 

... آقای سیبیلو نگاهی عاقل اندر سفیه به من که در آن زمان جثه کوچکی داشتم کرد و گفت : بچه جان مگه تو خوندن نوشتن رو کامل یاد گرفتی که میخوای بیای عضو کتابخونه بشی؟ کتابهای اینجا برای رده سنی نوجوانان به بالا هست!!! و ما کارت عضویت برای زیر ۱۵ سال صادر نمی کنیم!! و من هم که کلی بهم بر خورده بود گفتم ممکنه من سنم پایین باشه اما اونقدر هست که بدونم تو قسمت مرجع که شما وایسادین نباید ساندویچ تخم مرغ میل کرد که یه وقت خدای نکرده کتب گرانبهای این بخش کثیف نشه!!!! و خانم همکار آن آقا پقی زیر خنده زد و مادر بیچاره من که نمی دانست با این پسر حاضر جواب خود که خیلی بیشتر از سنش حرف می زند چه کند با استیصال به آقای سیبیلو گفت آقا بخدا این تا حالا کل کتابخونه داییش رو که بالغ بر صدها جلد کتاب داره کامل خونده و دیگه تو این چنگ و بمباران من نمیدونم از کجا واسه این کتاب تازه تهیه کنم حالا یه لطفی بکن و اینو قبولش کنید!!! 

آقای سیبیلو هم که با چشمانی خونبار به من نگاه می کرد و اگر مادرم همراهم نبود احتمالا گوش نازنین بنده را چنان می پیچاند که بلبل زبانی از یادم برود گفت خانم فلانی چیکار کنم؟ و خانم فلانی با محبتی مادرانه گفت این یه مورد اشکال نداره لطفا واسشون یه کارت صادر کنید. 

و اینگونه شد که من بعد از کتابخانه شخصی داییم که در روزگار خودش ابهتی برابر با هرکدام از کتابخانه های مشهور این زمان داشت پا به کتابخانه ای دیگر گذاشتم تنها جایی که غیر از نشستن پشت کامپیوترم در آن احساس راحتی میکنم و من ذوق زده از آن همه کتاب نخوانده نمی دانستم از کجا شروع کنم! 

از همان روزگار تا کنون روزی نبوده که من حداقل چند صفحه و بعضی اوقات تمام زمان بیداریم را صرف خواندن کتاب نکرده باشم و این عشق من به کتاب از آن زمان برایم باقیمانده! 

از آن دوران شیرین که نه کامپیوتری بود نه پی دی افی و من مجبور بودم از این کتابخانه شخصی به آن کتابخانه عمومی دربدر به دنبال کتابی تازه برای رفع عطش سیری ناپذیر خود به کتاب رفت و آمد کنم سالهای زیادی گذشته اما هنوز هم هیچ مرهمی مانند خواندن چند صفحه کتاب در پایان کار روزانه نمی تواند روح سرکش مرا از گشت و گذار در فراسوی ناشناخته ها به این زمین خاکی باز گرداند و آرامشی به من عطا کند که بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم و شهامتی را که تغییر دهم آنچه را که میتوانم و بینشی که فرق بین این دو را بفهمم! 

... و اینک این من هستم ... تورج ... یک عاشق دلخسته کتاب که یکسال است در اینجا در خدمت دیگر دوستان کتاب دوست هستم اما انگار همین دیروز بود که گرفته و ناراحت از اینکه بخاطر بعضی قوانین اجازه آپلود کردن کتاب اسکن شده آلکس رایدر را در گودلایف به من نداده بودند با نسیم رحمتی به نام دیوکس آشنا شدم و او بزرگمنشانه تنهایی خود در اینجا را که بعد از رفتن به خدمت سربازی بلک لرد برای او مانده بود با من قسمت کرد تا در کنار یکدیگر روحی تازه به این کالبد قدیمی بدمیم! 

تا آن هنگام کتاب اسکن شده گاهی میخواندم و هرزگاهی هم چند صفحه ای اسکن میکردم اما الکس رایدر نقطه عطفی در تولد یک اسکنر بود!! حدود یک ماه قبلش بود که محمدرضا از دوستان خوب و قدیمی گودلایفیم در تاپیک داستانهای ماجرایی گفت که کتاب الکس ۷ رو داره اما هرچه ما اصرار کردیم که خوب پس معطل چه هستی؟ گفت طبق قوانین جدید اجازه ندارم کتاب تازه اسکن شده در سایت قرار دهم و از زیر بار اسکن آن کتاب شانه خالی کرد و همانجا بود که با جاوید عزیز آشنا شدم که گفت من کتاب را دارم اما اسکنر ندارم! و من هم با هماهنگی لازم بار سفر بستم و به تهران رفتم و از جاوید کتابش را گرفتم تا آن را برای دیگر دوستان اسکن کنم! آن کتاب را به یادگار از جاوید عزیز هنوز در کتابخانه شخصی خودم دارم و  همین کتاب و سختی به دست آوردن آن بود که مرا به طور کامل قانع کرد که حتی اگر اسکن کتاب ضرر مالی اندکی هم برای ناشر آن داشته باشد - که البته با تمهیداتی مانند اسکن نکردن کتب تازه چاپ شده و همچنین کتب نویسندگان ایرانی که حقیقتا مالک آن کتاب هستند برعکس ناشرانی که بدون پرداخت هیچگونه حق نشری به نویسندگان خارجی کتب آنها را ترجمه و چاپ میکنند و در واقع هیچگونه حق رسمی بر آن نوشته ندارند - بازهم دوستداران کتاب حداقل بعد از یکسال که از انتشار کتابی زمان گذشت و البته غیر از دوستان تهرانیم کسی نتوانست به راحتی به آن دسترسی پیدا کند - اعتراضات اینترنتی وارد نیست!!! برای جواب به پست انشاء تابستانی من مراجعه شود - بتوانند از خواندن یک کتاب مورد علاقه لذت ببرند.  

... و اینگونه بود که یک اسکنر متولد شد...

سالگرد اولین پست

۴ مهر ۸۸


سلام به همگی

من Diox   هستم .قراره از این به بعد وقتی  که   Blacklord مشغول اسکن کتابهای دیگری هستن  و نمی تونن به وبلاگ سر بزنن من کتابهایی رو که سایر دوستان اسکن کردن اینجا معرفی کنم که  وبلاگ داستان فعال باشه که شما عزیزان بتونین استفاده کنین .

موفق باشین تا بعد .



۴ مهر ۸۹ 


سلام به همگی


 Wow . امروز  سالگرد قرار گرفتن اولین پست من در این بلاگه .  انگار همین دیروز بود. دلم خواست  همینطوری این چند خط رو پر کنم که یادم بندازم زمان چقدر زود می گذره .



۴ مهر ۹۰


سلام به همگی 


خب , شد ۲ سال تمام .  به همین راحتی .

-------------------------------------------------------------------------------------------------

پ.ن:من هم به نوبه خودم دو ساله شدن اولین پستت رو تبریک میگم .

در ضمن به نظر من به همین راحتی دو سال نشد.........

همونطور که بارها گفتم و بازم میگم اگه این وبلاگ تا اینجا رسیده و ادامه پیدا کرده یکی از مهمترین دلایلش وجود دیوکس عزیز بوده که در این مدت طولانی ای که من نبودم مثل همیشه با قدرت به کار ادامه دادن و باعث شدن که این وبلاگ بتونه تا اینجا ادامه پیدا کنه بنابراین من بازم از دیوکس عزیز به خاطر تمام زحماتشون تشکر میکنم

امیدوارم که بازم بتونیم با کمک هم و تورج و همینطور دیگر دوستان(آتشبد) این وبلاگ رو از اینی که هست بهتر کنیم و این کار رو ادامه بدیم

آمین

بلک لرد



پ.ن.۲ :  

سلام 

جا داره من هم ۲ساله شدن دیوکس عزیز رو به ایشون تبریک بگم و آرزو میکنم که دیوکس جان صد ساله بشی 

واقعا اگه از حق نگذریم زحمت اصلی کار با دیوکس عزیز بوده که در طی مدت زمانهای نسبتا طولانی بین ارائه کتب جدیدالاسکن نمیزاره چراغ بلاگ خاموش بمونه و همچنین خیلی از مشکلاتی که بعضا میتونستن به تعطیلی جاهایی استوارتر از این بلاگ بیانجامن با درایت دیوکس عزیز حل شده برای همین بشخصه ازش تشکر میکنم و میگم دیوکس جان تولد ۲ سالگیت مبارکککککککککککککککککککککک 

تورج

انشاء

به نام خدا

یادم میاد اون قدیما که هنوز اول مهر ماه با خودش شوق و ذوق مدرسه و کلاس جدید و دوستای جدید رو با خودش واسم همراه می آورد همیشه اولین انشایی که به ما میدادن این بود که تابستان خود را چگونه گذراندید. حالا تابستون هنوز تموم نشده و گرما با تمام قدرت خودش هنوز بر اقصی نقاط این آب و خاک حکومت میکنه، اما به دلایلی که در آخر این متن خودتون متوجه میشید من تصمیم گرفتم انشایه امسال خودم رو زودتر بنویسم و با اجازه بلک لرد و دیوکس عزیز اونو به شما هم ارائه بدم. پس این هم انشاء تابستانی من تقدیم به همه همراهان گرامی این بلاگ :

هنوز تابستان نرسیده بود و عطش سوزان تیغ آفتاب تیر ماه منو بیتاب نکرده بود که با دوست خوبم دیوکس صحبت میکردیم در این مورد که با توجه به تعطیلی تابستان بهتره یه کتاب رو واسه بچه ها اسکن کنیم تا یه ذره کوچیک از اوقات فراقتشون با اینکار پر بشه و بعد هم که سربازی داداش خوبم بلک لرد تموم شد اونم به این تصمیم ملحق شد و قرار شد اول اون واسه شیرینی پایان خدمتش یه کتاب ارائه کنه بعد هم نوبت من باشه! حالا دیگه چه دردسری واسه انتخاب کتابه کشیدیم بماند معلوم نبود جنگ هفتادو دو ملته یا بحث دوستانه چند تا رفیق که میخوان رو یه کتابه خاص به توافق برسن!!! که البته خورده ای هم بر اون وارد نیست چون من خودم اولین نفر اعتراف میکنم ما ایرونی ها هنوز به خوبی یاد نگرفتیم میشه یه بحث رو بدون داد و هوار و دعوا هم به سرانجام رسوند، هرچند که این یکی با درایت دیوکس جان سرانجام ختم به خیر شد. آره خلاصه اینطوریا شد که کتاب انتخاب شد و قرار شد من اونو تهیه کنم.

 اول اولش که میخواستم پا شم برم تهران و خودم شخصا اونو تهیه کنم اما از اونجا که من برعکس خیلی از شما دوستان که کار خاصی جز تحصیل ندارید و تابستون واستون تعطیلی حساب میشه دو جا کار میکنم نتونستم مرخصی واسه این مسافرت جور کنم چون قرار بود یه مرخصی طولانی واسه یه مسافرت دیگه به همراه خانواده بگیرم واسه همین با وجود اینکه میگن مار گزیده باید از ریسمون سیاه و سفید بترسه من با کوشش فراوان بر این ریسمونها غلبه کردم و تصمیم گرفتم که کتاب رو به صورت اینترنتی سفارش بدم مخصوصا که چندی قبل یکی از دوستای خوب انتشاراتیمون کلی با من بحث و جدل کرده بود که آره ما داریم اینترنتی کتاب ارائه میدیم دیگه شما چرا اسکن میکنید و از این حرفها.

بعد هم من برای عمل کردن به نظر همون دوست انتشاراتیمون فوری رفتم سراغ سایت اصلی انتشاراتی که کتاب رو چاپ کردن اما با تعجب فراوان دیدم که اونا سایتشون رو برای فروش گذاشتن!!!!! بعد با خودم گفتم عیب نداره این همه سایت فروش اینترنتی دیگه هست میرم سراغ اونا و خلاصه چه دردسرتون بدم اسم خدا رو آوردم و شروع کردم به گشتن تو سایتایه مختلف در بدر به دنبال کتاب مورد نظرم اما اگه هاج زنبور عسل تونست مادرشو پیدا کنه منم موفق میشدم کتاب رو پیدا کنم؛ فقط از اونجا که باید عدالت رو رعایت کنم و هاج هم یه بار از دور مادرشو دیده بود من هم یه بار از تویه صفحه سرچ گوگل چشمم به جمال کتاب مورد نظر روشن شد اما وقتی که با خوشحالی و به سرعت رویه اسم سایت مورد نظر کلیک کردم دیدم ای دل غافل هیچ اتفاقی نمیفته!!! و فقط صفحه خطا میده!! اولش که خیال کردم ماوس زحمتکشم خراب شده یا اینترنتم قطع شده ، اما وقتی چند جایه دیگه کلیک کردم و دیدم نه ماوس خراب نیست و اینترنتم هم وصله شروع کردم به تند و تند کلیک کردن رویه سایته اما اگه شما پشت گوشتون رو دیدید منم باز شدن اون سایت رو دیدم. خلاصه با کلی دردسر فهمیدم که متاسفانه سایت مذکور هم به رحمت خدا رفته و دوستان خوب ما در مخابرات که همیشه گوش بزنگ هستن نکنه دست ایادی استکبار یکی دوتا سایت رو واسه استفاده عموم باز بزارن اینقدر سرشون شلوغ شده که از دادن همون صفحه معروف دسترسی به تارنمای فراخوانده شده ... هم عاجز شدن و خیلی راحت فقط اسم سایت رو به لیست سیاه اضافه میکنن و دیگه به فکر منو امثال من که با دیدن پیغام خطایه سرور نات فوند!!!! به این فکر میفتن که نکنه مرورگرشون خراب شده یا اینترنت قطع شده نیستن!!! و هرکی باید در حد دو واحد دانشگاهی واسه خودش درس بخونه تا بتونه بفهمه کی اینترنت قطع شده و کی سایت مذکو فیلو شده!

سرتونو درد نیارم آخرش ما هرچی گشتیم فقط همون یه دونه سایت رو پیدا کردیم که کتاب رو به صورت اینترنتی عرضه کنه که اون هم اوف شده بود.

بعدش ما یه دوستی داریم که خیلی بلاست و اصلا گوشش به حرفایه این مسئولان محترمی که لطف میکنن و بجای ما تشخیص میدن که ما باید کدوم سایت رو ببینیم و کدوم رو نه گوش نمیکنه و متاسفانه همیشه از عقل خودش استفاده میکنه که کجا بره و کجا نره و واسه این کار هم از یه برنامه های بد بدی به اسم فیلتر...وای وای وایو وی پی ..آخ آخ آخو غیره استفاده میکنه ؛ منم که دیدم دستم به هیچ جا بند نیست آخرش مجبور شدم برم پیش اون و با رعایت جوانب ایمنی اول محکم چشمامو گرفتم بعد به اون دوستم گفتم هر وقت وارد سایت مذکور شد به من اطلاع بده که نکنه یهو من چشمم به سایتی بیفته که نباید... خلاصه اون دوستم سایت رو واسم با همون برنامه های بد بدش باز کرد و من کتاب رو سفارش دادم و در توضیحاتم قید کردم به دلیل اوف شدن سایتتون لطفا به من اطلاع بدید که سفارش من رو انجام میدید یا نه و بعد هم روزایه انتظار شروع شد.

یه روز که گذشت و خبری نشد با خودم گفتم شاید سرشون شلوغه دو روز که گذشت گفتم دیگه فردا حتما جواب میدن سه روز که گذشت کم کم نا امید شدم و وقتی یه هفته شد و جوابی نیومد تازه به این نتیجه رسیدم که شاید صاحبان اون سایته مثل من از این دوستانی که برنامه های بد بد دارن نداره که بتونه سایت خودشو باز کنه و بفهمه توش چه اتفاقی افتاده و اینطور شد که مجبور شدم به فکر چاره ای جدید باشم و دوباره نشستم پایه اینترنت و هی تند و تند سایتایه مختلف کتاب رو زیر رو  کردم تا اینکه تویه یه سایته دیگه دیدم یه شماره تلفن نوشته واسه خرید تلفنی و از شانس خوب من اسم کتاب مورد نظر منم تو لیست سایت بود. آقا منو میگی شروع کردم به داد زدن که یافتم!! یافتم!! طوریکه همه اهل محل جمع شدن تا به کشف مورد نظر من نگاهی بندازن و وقتی با شرمندگی بهشون گفتم که یه کتاب رو که چاپ خود ایرانه و اونم نه مال 20 سال پیش که برای همین یه سال پیشه پیدا کردم همگی نگاهی عاقل اندر سفیه به من انداختن و گفتن بابا پیدا کردن یه کتاب که مال کشور خودمونه و تازه یه سال از چاپش گذشته دیگه این حرفارو نداره و منم تو دل خودم به همشون میگفتم آره جون خودتون!! اگه راس میگید بیاید یه دونه از همین کتابا پیدا کنید تا بفهمید من چی کشیدم. البته همه اینا رو تو دلم گفتم چون از شما چه پنهون قصاب محلمون ساطورشم با خودش آورده بود و جرات نداشتم بلند بلند اینارو بگم.

بالاخره داشتم کم کم به مقصود نزدیک میشدم واسه همین گوشی رو برداشتم و فوری شماره مورد نظر رو که یه موسسه معروف در تهرانه گرفتم و بعد از کلی چاپلوسی کردن واسه اون خانومه گفتم که من یه کتاب میخوام سفارش بدم بعد که گفت چه کتابی و من اسم کتاب رو ( فکر کنم دیگه همه بدونید منظور کتاب پندراگن هست ) به ایشون گفتم فرمودن چی چی دراگن!!؟ من باز گفتم پ..ن..د..ر..ا..گ..ن !! بعد ایشون لطف فرمودن از اونطرف زدن زیر خنده و با یکی که کنارشون بود پچ پچ کردن! و من مونده بودم چی بگم! خلاصه بعد از چندبار تکرار و پرسیدن اسم نویسنده و ناشر کتاب شماره تماس منو گرفتن و قرار شد بعد از اینکه چک کردن که کتاب در انبارشون موجوده یا نه با من تماس بگیرن و بازم انتظار من شروع شد...یه روز ... دو روز...سه روز...آخرش مجبور شدم خودم دوباره تماس بگیرم و بازم با همون خانومه صحبت کنم که فلانی کتاب ما چی شد؟ اونم گفت آره آره کتاب موجوده من یادم رفته بود تماس بگیرم!!!! منم فقط چون پسر خیلی خوبی هستم و اصلا نه بخاطر اینکه کارم گیر بود!!! گفتم حالا عیب نداره مهم اینه که تماس بالاخره برقرار شد، حالا چیکار کنم من؟ ایشون فرمودن قیمت کتاب... گفتم آره تو سایتتون دیدم زدید 6500 تومان ... گفتن نخیر 8500 تومنه!! و تازه 7000 تومن هم پول پستش میشه پس شما لطف کنید و مبلغ 15500تومن واسه یه کتاب 6500 تومنی بریزید به فلان حساب و به من اطلاع بدید. آقا منو میگی ؛ کپ کرده بودم ؛ با ترس و لرز گفتم خانوم ما کوچیک شما هم هستیم ولی فکر نمیکنید واسه خرید یه کتاب شش هزار و پونصدی مبلغ 15500 یکم ، فقط یخورده ها، زیاد باشه؟ که ایشون هم شروع کردن یه نطق بلند بالا در مورد گرون شدن قیمت مرغ و ماهی و گوشت و چه و چه واسه من فرمودن و در نهایت گفتن که قیمت اینه میخوای بخواه نمیخوای هم باز بخواه چون کلی وقت با ارزش منو گرفتی طی سه روز دوتا کلید رو کامپیوترم فشار دادم که ببینم کتاب تو انبار موجوده یا نه و منم به همون دلیل که گفتم پسر خیلی خوبیم و اصلا نه بخاطر اینکه گیر بودم گفتم چشم!!! و گوشیو قطع کردم!

در همین احوالات بودم که دیدم داد و هوار میوه فروشی سر کوچمون بلند شد و من بدو بدو رفتم ببینم دیگه چه بلایی نازل شده که مشاهده کردم ماموران محترم بازرگانی اونجا رو سر میوه فروش بیچاره آوار شدن و میگن چرا بیشتر از 20 درصد سود کشیدی رو اجناس؟ حالا وقتی ما یه جریمه توپول از شما فرمودیم دیگه از این کارا نمیکنی و هرچی اون بیچاره میگفت آخه مرغ گرون شده ماهی گرون شده گوشت گرون شده!! اونا میگفتن خوب تو و امثال تو گرونش کردین دیگه اگه همه قیمت ها رو رعایت کنن اونا هم گرون نمیشه! منم که یاد کتابه افتادم و نقره داغی که اون خانومه از من کرده بود زود رفتم جلو و گفتم آقا اجازه ما یه سوال بپرسیم؟ اون آقاهه هم چرخی به سبیل کلفتش داد و گفت بپرس پسرم! منم گفتم آقا این سود قابل قبول واسه همه اجناس یکیه؟ اونم گفت نه پسرم یکی نیست بلکه با توجه به نوع جنس بینه 5 تا 25 درصد قیمت تمام شده جنس متغیره! باز من گفتم آقا اجازه در گرونترین حالت یه جنس 6500 تومنی چقدر باید به فروش بره ؟ اونم سریع یه حساب کتاب کرد و گفت : 8125تومن!! من زود گفتم حالا اگه اونو بده 8500 تومن چی؟ اونم گفت زود بگو کی بوده تا فوری یه جریمه توپول براش بنویسیم! منم که میترسیدم اگه لوشون بدم کتاب رو واسم نفرستن...نه..یعنی  بخاطر اینکه اونا خیلی آدماهایه خوبی بودن که کار منو راه انداختن گفتم هیشکی بخدا!! همینطوری پرسیدم!!! و زود از اونجا فرار کردم که منو دستگیر نکنن بگن تا اونو لو ندی ولت نمیکنیم!!!

عصر همون روز که میخواستم پولو بریزم به حسابشون با وبمستر یکی از سایتایه فرهنگی که دوستمه صحبت میکردم که اون بهم گفت بابا دلت خوش کجای کاری؟ وقتی اینا کتاب رو به صورت اینترنتی میفروشن میرن با انتشاراتی قرارداد میبندن و با حدود 20 سی درصد تخفیف کتاب رو تحویل میگیرن که با فروش به قیمت روی جلد اونا هم سود خودشونو ببرن و کل اون 2000 تومن اضافه که از تو گرفتن سود اضافی بوده و قیمت کتاب 8125تومن نمیشه همون 6500 میشه و اونا بیش از 30 درصد سود بیشتر ازت گرفتن که با اون 20 سی درصد اولیه میشه 50 شصت درصد سود!!! و با این حرفش بیشتر منو تو غم و اندوه فرو برد!! ولی باز من که پر رو تر از این حرفام به خودم دلخوشی دادم که شاید من اشتباه میکنم و این چاپی که اینا در اختیار داشتن قیمتش 8500 بوده!! اما متاسفانه وقتی بالاخره بعد از چند روز انتظار کتاب به دستم رسید دیدم نه تنها قیمت کتاب همون 6500 تومنه بلکه قیمت پست کتابم که رویه جعبه ای که کتاب داخلش بود نوشته 4000 تومنه نه 7000 تومن و در کل اینا 5000 تومن از من بیشتر گرفتن و حتی واسه کاریی که پستچی محترم انجام میده هم اینا واسه خودشون سود در نظر گرفتن اونم نه رقم کمی بلکه تقریبا معادل پولی که پست گرفته اینا هم گرفتن و در کل کتاب 6500 رو به من قالب کردن 15500 تومان!!! من که دیگه داشت اشکم در میومد تو دلم کلی اون بابایی رو که گفته بود کتاب اسکن نکنید و اینترنتی بخرید رو دعا کردم و پیش خودم فکر میکردم چنتا آدم بیچاره دیگه مثل من که کارشون گیره ممکنه حاضر باشن واسه یه کتاب شش و پونصدی 15500تومن پول بدن؟

در آخر نتیجه اخلاقی که من از این ماجرا گرفتم این بود که اسکن کتاب از شیر مادرم حلال تره چون وقتی تو روز روشن کتاب شش و پونصدی رو میفروشن 15500 و یه آبی هم روش و قیمت تهیه اینترنتی کتاب تقریبا دو برابر و نیمه قیمته اصلی کتابه که تازه همون قیمت اصلیه هم گرونه و تو هیچ شهری هم جز تهرون این کتابا پیدا نمیشه واقعا خیلی پر رویی میخواد که بازم به من و امثال من گیر بدن که چرا نمیزارید ما چند تومن سود حلال!!!!!!!!! به جیب ناشرا و پخش کنندگان کتاب بریزیم!! اونم با قیمت هایی که در این گرمایه بی سابقه تابستان چنان هوش از کلتون بپرونه که فکر پر کردن اوقات فراقتتون با یه سرگرمی سالم مثل کتاب خوندن رو از سرتون بیرون کنید!!!

بله !! این بود انشایه تابستانی من!!

پ.ن. : به لطف خدا با هر زحمتی که بود ( که شرحش در انشاء من اومد) کتاب پندراگن 3 تهیه و آماده اسکنه و احتمالا از آخر همین هفته یا نهایتا از شنبه هفته دیگه ارائه اونو به شما همراهان همیشگی تقدیم میکنم. باشد که بعضی ها توبه کنن و قیمت خون باباشونو واسه یه کتاب کاملا معمولی طلب نکنن!!!

ممنون و موفق باشید.

تورج.

نتایج نظرسنجی اسکن کتاب

سلام به همگی


اول از همه از شما عزیزان که در نظرسنجی شرکت کردین واقعا ممنون و سپاسگذاریم .


همونطور که مستحضرید مدت نظرسنجی به اتمام رسید و کتاب مورخ با 45 رای اولین و آونگ فوکو با 40 رای دومین جایگاه رو به خودشون اختصاص دادند.


اسکن کتاب مورخ به عنوان شیرینی پایان خدمت سربازی, بعهده بلک لرد و اسکن کتاب بعدی نیز به عنوان انتخاب شما عزیزان به عهده تورج خواهد بود .


از همین جا از هردو دوستم و شما عزیزان کمال تشکر رو دارم .



موفق باشین و پاینده


__________

پی نوشت : pioneer   عزیز  ترجمه جلد 4 از کتاب پرسی جکسون رو به اتمام رسوندن

در مورد این کتاب  هر سوالی داشتین می تونین به بلاگ http://percy3.mihanblog.com مراجعه کنین . و در ضمن خواهشا"  با گذاشتن نظراتتون از این  عزیزان تشکر کنین چون ترجمه کتاب و در اختیار قرار دادن اون در اختیار بقیه بدون هیچ چشمداشتی نشان از منش بزرگ این عزیزان داره .

 



انتخاب شما برای اسکن کتاب

 

1.      مورخ             45رای 26%

 

2.      آونگ فوکو      40رای  23.1%

 

3.      پندراگن 3        39رای 22.5%

 

4.      قلب جوهری     35رای  20.2%

 

5.      آقای دوشنبه         9رای  5.2%

 

6.      طلوع ستاره مغرب    5رای  2.8%

 


تاریخ شروع نظرسنجی  : 1390/4/20
مجموع نظرات  : 173


----------------------------------------------------------------------- 

پ . ن. از طرف تورج 

سلام به همه دوستان گرامی 

همونطور که در نتایج مشاهده میکنید کتاب پندراگن ۳ فقط یک رای کمتر از مورد قبل داره و از اونجایی که خودم فرصت نکردم رای بدم و رای خودم هم همین کتاب پندراگن هست رای اون هم میشه ۴۰ و تازه بعد از اون به دلیل مشکلات کتاب جادوگر کتاب پندراگن چندین روز کمتر در نظرسنجی قرار داشت وگرنه حتما امار بهتری کسب میکرد در هر صورت من بهتر میدونم بجای اوای فوکو پندراگن ۳ ارائه بشه اما برای اینکه همچنان نظر شما دوستان در الویت هست درخواست دارم نظرتون رو در این مورد در قسمت نظرات بنویسید که اگه به امید خدا شما هم موافق بودید این کتاب یعنی پندراگن ۳ ارائه بشه. 

منتظر نظرات شما دوستان و همراهان همیشگی هستیم 

با تشکر فراوان. 

تورج

---------------------------------------------------------------------


نظرسنجی

سلام به همه شما عزیزان


خب قرار بود شما کتابی رو پیشنهاد بدین تا ما براتون اسکن کنیم اما  متاسفانه در این مدت بر روی کتاب خاصی توافقی صورت نگرفت بنابراین به مدت یک هفته یک نظر سنجی خواهیم داشت و اسامی کتابهایی در نظر سنجی شرکت داده شده که مطمئن هستیم چاپ شده اند در این بین کتابهای ارتمیس فاول و پندراگون۴ از این قائده مستثنی بودند .


نتایج نظرسنجی قابل مشاهده است .

این کتابها رو نداریم قراره بعد از رای گیری , کتاب منتخب توسط تورج تهیه و اسکن بشه به استثنای مورخ .چون اسکن مورخ  به عهده بلک لرد خواهد بود به عنوان شیرینی پایان دوره خدمت و بازگشت دوباره شون به جمع شما عزیزان .



آونگ فوکو


آونگ فوکو از آثار معروف امبرتو اکو نشانه‌شناس و ‌نویسنده ایتالیایی با ترجمه رضا علیزاده

«آونگ فوکو» رمانی است که در آن تقریبا همه چیز پیدا می‌شود و اکو این کتابش را نیز مثل دیگر رمان‌هایش طوری نوشته است که گویی آخرین کتاب زندگی‌اش خواهد بود و باید دار و ندارش را در آن بریزد. در این رمان اکو جمع عجیب و غریبی از اضداد و امور ناهمگن به چشم می‌خورد؛ از انواع بحث‌ها پیرامون راز، روح، ماوراء و اتفاقات فراطبیعی گرفته تا تخصصی‌ترین بخش‌ها پیرامون علوم گوناگون، از ماجرای عاشقانه گرفته تا داستان جنایی، همه چیز در این کتاب یافت می‌شود.
اساس رمان بر نوعی آزمون به سبک بووار و پکوشه است و مهم‌تر از آن، بر نوعی بازی است به سبک و سیاق رمان‌های خولیو کورتاسار.

سه دوست تصمیم می‌گیرند نوعی بازی طراحی کنند.
هر سه‌شان نوعی کار اداری یکنواخت دارند و از این نظر به بووار و پکوشه نزدیکند و با طراحی این بازی می‌خواهند شوکی به زندگی‌شان وارد آورند. اما مشکل از آنجا آغاز می‌شود که بازی اینها به واقعیت گره می‌خورد، مرز واقعیت و بازی از بین می‌رود و زندگی‌شان وضعیت رازآلود و پیچیده‌ای پیدا می‌کند. این وضعیت رازآلود دست اکو را باز می‌گذارد تا همه چیز را به هم گره بزند، راز و خیال را به جان علم بیندازد، تاریخ اندیشه و تاریخ ماده را در هم بیامیزد و بابلی از زبان‌ها و متون پدید آورد که راه یافتن به آن تلاشی طاقت‌فرسا می‌طلبد.مثل همه رمان‌هایی که بر بازی‌های پیچیده استوارند – «لی لی‌بازی» کورتاسار مشهورترین‌شان است)- این رمان نیز سخت‌خوان است و طاقت‌فرسا. نوعی ضد رمان است که در آن از قواعد متعارف رمان‌نویسی تقریبا هیچ خبری نیست. امبرتو اکو را می‌توان از بهترین خالقان رمان پسامدرن دانست. در کار او تمام دستاوردهای قابل اعتنای ادبیات پسامدرن – خرد شدن روایت اعظم، تامل در نفس، طنز، بازی، تکیه بر عنصر عدم قطعیت و…- وجود دارد بدون اینکه دچار آفت بسیاری از رمان‌های پسامدرن شود که همان به سطح آمدن و گسستن کامل از خارج از زبان است. خواندن «آونگ فوکو» وقت و تلاش بسیاری می‌خواهد و انرژی زیادی از خواننده‌اش می‌گیرد، اما بی‌شک ارزش این همه را دارد.

lمنبع: روزنامه شرق




 قلب جوهری

سه گانه جوهری – کتاب اول - قلب جوهری / نویسنده: کورنلیا فونکه / مترجم: محمد نوراللهی / سال چاپ: 1388 / تعداد صفحات: 608 صفحه / قطع: رقعی / توضیح: مو، پدر مگی استعداد جالبی دارد؛ وقتی با صدای بلند کتابی را می‌خواند، اشیا و گاهی افراد از داستان بیرون می‌آیند و وارد دنیای واقعی می‌شوند! اما اکنون کاپریکورن پلید می‌خواهد با استفاده از استعدادهای مو به ثروت و قدرت عظیمی دست یابد. آنگاه مگی درمی‌یابد که شاید مو تنها کسی نباشد که می‌تواند با خواندن چیزها را به دنیای واقعی فراخواند. این داستانی سحرآمیز ماجراجویانه و جادویی است. شخصیت‌های داستان متنوع و جذاب هستند. برخلاف خیلی از کتاب های نوجوانان، قلب جوهری تاکید خاصی بر پیوندهای خانوادگی و اهمیت خانواده دارد که این امر به خوبی در روابط مو و دخترش مگی دیده می‌شود. این کتاب سرشار از جادو و سرگرمی، خوشایند کسانی خواهد بود که دوست دارند داستانشان به حقیقت بپیوندد.

 


 

 

آقای دوشنبه

 مجموعه هفت گانه کلیدهای پادشاهی - جلد اول – آقای دوشنبه / نویسنده: گارت نیکس / مترجم: مریم رفیعی / سال نشر: 1390 / تعداد صفحات: 304 صفحه / توضیح: اولین روز نیم سال تحصیلی در مدرسه جدید آرتور پنهالیگون قرار بود آخرین روز عمرش باشد، اما به جای مردن از حمله آسم، کلیدی به دستش می‌رسد و به سرزمین دیگری کشانده می‌شود که موجودات انسان مانندی به نام روزهای فردا آن را اداره می‌کنند. آقای دوشنبه، یکی از روزهای فردا، موجودات سگ-چهره ای را به سراغ آرتور می‌فرستد تا کلید را پس بگیرند. آقای دوشنبه برای به دست آوردن کلید دست به هر کاری می‌زند و حتی طاعونی را گریبانگیر زمین می‌کند که هر کسی را که به آن مبتلا می‌شود می‌کشد. تنها شانس آرتور برای نجات افراد خانواده و سایر مردم این است که از طریق خانه مرموزی در شهر که ظاهراً کسی جز او قادر به دیدن آن نیست، وارد آن سرزمین ناشناخته شود و برای یافتن علاج بیماری تلاش کند. اما به نظر می‌رسد که سرنوشت آرتور با سرنوشت ساکنان آن خانه گره خورده است و ...

 

 

 

طلوع ستاره مغرب


مجموعه پنجگانه افسانه - جلد دوم طلوع ستاره مغرب/ نویسنده: براندون مول / مترجم: میلاد فشتمی / سال نشر: 1389/تعداد صفحات: 456 صفحه / توضیح: در پایان سال تحصیلی کندرا و ست بار دیگر به آشیانه افسانه باز می‌گردند. پدر بزرگ سورنسون برای تقویت امنیت این پناهگاه افسانه‌ای در مقابل انجمن ستاره مغربُ، سه متخصص را به آشیانه افسانه دعوت کرده و .... جلد دوم این مجموعه با ساختاری هیجان انگیز گویی که نویسنده در جلد دوم بیشتر به تعریف داستان پرداخته و خواننده را لحظه‌ای به حال خود رها نمی‌کند...




مورخ


مورخ، اثر الیزابت کاستووا نویسنده امریکایی، از رمان‌هایی است که تا مدت‌ها در صدر فهرست پرفروش‌های بسیاری از کشورهای جهان قرار گرفت، به ۳۰ زبان ترجمه شد و به سیاق کتاب راز داوینچی لقب راز دراکولا را به آن دادند. دختری جوان نیمه‌های یک شب در کتابخانهٔ پدرش می‌گردد و کتابی قدیمی را پیدا می‌کند و بسته‌ای کاغذ زردشده. این کاغذها نامه‌هایی هستند که آغازشان رنگ و بویی منحوس دارد: «به وارث عزیز و بداقبالم...» این کشف او را به دنیایی می‌کشاند که حتا به دورترین رؤیاهایش هم خطور نمی‌کرد: هزارتویی از اسرارِ گذشتهٔ پدرش 

 

 

سلام دوستان گرامی  

همونطور که در جواب نظرات اعلام کردم با توجه به اینکه جلد اول کتاب جادوگر در نت موجود نیست و همچنین در دسترس هم نیست که خودم اونو ارائه کنم ما از خیر اسکن کتاب جادوگر گذشتیم و به جای آن یکی از پر طرفدارترین کتابهای فانتزی که دو جلد قبلی اون هم در نت موجوده و جلد قبلی هم توسط همین بلاگ اسکن شده رو به جای جادوگر در نظرسنجی قرار میدیم و این کتاب چیزی نیست غیر از جلد سوم مجموعه پندراگن با عنوان دنیای بدون جنگ که توسط خانم پروین جلوه نژاد ترجمه و توسط نشر  تندیس منتشر شده است با توجه به معروفیت این اثر نیازی به توضیح بیشتر احساس نمیکنم و تنها به این جمله اکتفا میکنم که دوستان گرامی با توجه به اینکه این کتاب چند روزی دیرتر از دیگر کتابها در نظرسنجی شرکت داده شد از بقیه عقب است اما اگر شما هم با من موافق باشید با توجه به دو جلد قبلی این کتاب یکی از اثار خیلی خوبه معرفی شده در نظرسنجی میباشد و توصیه شخصی خودم همین کتاب است! پس بشتابید برای شرکت در نظرسنجی و انتخاب این عنوان کتاب! 

ممنون و موفق باشید. 

تورج.

 



صدمین پست بلاگ (حرفهای خودمونی نویسندگان )

به خاطر صدمین پست بلاگ , این بار برخلاف روال کاریمون , حرفهای خودمونی نویسندگان وبلاگ قرار می گیره.



سلام خدمت همه شما عزیزان و همراهان این وبلاگ


روزی که من این وبلاگ رو ساختم اصلا فکرش رو هم نمیکردم که این کار تا به الان ادامه داشته باشه و هدفم همونطور که بارها گفتم  این بود که اینجا جایی  باشه برای کسایی مثل خودم  تا بتونن بیان و کتابها رو به راحتی دانلود کنن البته هنوزم سعی ما ادامه همون هدف و ایجاد یک کتابخانه  خوب برای همه است .

و به بهانه این مناسبت میخواستم درخواستی ازتون داشته باشم با توجه به اینکه  نشر و پخش کتاب هزینه زیادی در بر داره  ازتون خواهش میکنم که هر کسی که تواناییشو داره خود کتابها  رو بخره و مطالعه کنه تا همین چندتا ناشری که کتابای داستان چاپ میکنن لااقل بتونن به کارشون ادامه بدن .

در آخر تشکر میکنم از همه شما عزیزانی که  از شروع کار وبلاگ با ما بودین و تشکر ویژه هم از دیوکس عزیز و همینطور تورج عزیز .

یا حق


         بلک لرد (حمید)


سلام به همگی


امروز شنبه هجدهم دیماه 1389 مصادف با هشتم  ژانویه سال 2011  میلادیه و روزیه که صدمین پست این بلاگ قرار می گیره .

در این یکسال و پنج ماهی که این 100 پست رو برای شما عزیزان آپ کردیم , حول و حوش ۷۹ هزار بار تعداد دفعات بازدید از بلاگ را داشتیم وشاهد اتفاقات زیادی بودیم , اگر یادتون باشه یکبار برای همیشه خداحافظی کردیم اما بنا به دلایلی (که یکیش وجود شما عزیزان بود)  باز هم برگشتیم و ادامه دادیم . هر چند ادامه دادن کار سخت بود و هست , و اینو می دونم که کارمون خالی از نقصان و اشتباه نبوده اما باید قبول کنید که کار معرفی کتاب  سخته , چون بشخصه در قبال شما و کتابی که برای معرفی  می زارم احساس مسئولیت می کنم و تا زمانی که کتابی رو نخونده باشم و از خوب بودنش مطمئن نباشم امکان نداره به شما عزیزان توصیه اش کنم و به جرات می تونم بگم همه کتابهایی که معرفی کردیم ارزش وقت گذاشتن و یکبار خوندن رو داشتن و متاسفانه این کار با وجود مشغله های زندگی , با نبود وقت برای خوندن کتاب و با وجود نبودن کتابهای جدید در نت , ممنوعیت اسکن و هزاران مشکل دیگه سختر میشه .

در کل به خاطر همه کاستی ها ازتون عذر می خوام و به خاطر تمامی لطف و محبتهای شما عزیزان ممنونم.

و به خاطر این مناسبت دو کتاب تازه و جدید برای شما عزیزان خواهیم داشت .که هدیه ای از طرف ما به شما عزیزانی است که ما رو را در این راه تنها نگذاشتید .

موفق باشین و پاینده

Diox                                                                      

 


سلام خدمت تمام خوانندگان عزیز

 

آنتونی هورویتس – جاوید – آلکس رایدر – کپی رایت – 7 – گودلایف و اسکن موضوعاتی بودند که باعث شدند من هم به جمع نویسندگان این وبلاگ بپیوندم و وقتی جناب Diox از من خواستند مطلبی به مناسبت صدمین پست وبلاگ آماده کنم فکر کردم چه مطلبی بهتر از موضوع و مخاطبان همین وبلاگ یعنی کتاب و آدمها آخه...

آدمها مثل کتاب هستند!!!

بعضی از آدمها جلد زرکوب دارند بعضی ضخیم و بعضی جلد نازک!!

بعضی آدمها با کاغذ کاهی چاپ می شوند و بعضی با کاغذ خارجی!

بعضی از آدمها ترجمه شده اند!

بعضی از آدمها تجدید چاپ می شوند و بعضی از آدمها فتوکپی آدم های دیگرند!

بعضی از آدمها با حروف سیاه چاپ می شوند و بعضی از آدمها صفحات رنگی دارند!

بعضی از آدمها تیتر دارند – فهرست دارند و روی پیشانی بعضی از آدمها نوشته اند : حق هرگونه استفاده ممنوع و محفوظ است!

بعضی از آدمها قیمت روی جلد دارند و بعضی از آدمها با چند درصد تخفیف به فروش می رسند و بعضی از آدمها پس از فروش پس گرفته نمی شوند!!!

بعضی از آدمها نمایشنامه اند و در چند پرده نوشته می شوند!

بعضی از آدمها فقط جدول و سرگرمی دارند و بعضی از آدمها غلط چاپی دارند!

از روی بعضی از آدمها باید مشق نوشت و از روی بعضی از آدمها باید جریمه نوشت!!!

بعضی از آدمها را باید چند بار بخوانیم تا معنی آنها را بفهمیم و بعضی از آدمها را باید نخوانده دور انداخت!!

 

موفق باشید!

 

   تورج


معرفی

سلام 

من تورج هستم  و قرار هست به عنوان یکی از نویسندگان این وبلاگ در خدمت شما باشم با سری کتابهای الکس رایدر 

اگه اهل رمانهای جنایی و جاسوسی باشید حتما با اسم الکس رایدر هم اشنایی دارید اما اگرم ندارید مهم نیست من تمام کتابهای اونو اینجا واستون قرار میدم و شما رو باهاش اشنا میکنم 

الکس رایدر مجموعه فعلا ۱۰ جلدی از آنتونی هورویتس هست که درباره یه پسر ۱۴ ساله به اسم الکس هست که ماجراهای مختلفی برای اون پیش می اد وتقریبا یه مامور ۰۰۷ جدید هست که در ایران فعلا تا جلد هفتش ترجمه شده 

از این هفت جلد ۶تای اون قبلا در نت قرار گرفته که من برای اون دوستانی که اونارو ندارن لینک تمامشون رو اینجا قرار میدم وبه امید خدا بعدش هم جلد هفت رو خودم واستون اسکن میکنم 

فعلا....همین دیگه

سالگرد اولین پست

سلام به همگی


 Wow . امروز  سالگرد قرار گرفتن اولین پست من در این بلاگه .  انگار همین دیروز بود. دلم خواست امروز همینطوری این چند خط رو پر کنم که یادم بندازم زمان چقدر زود می گذره .

راستی فردا حتما کتاب می زارم .

فعلا تعطیل

سلام خدمت همه شما عزیزان


فعلا تا اطلاع ثانوی این وبلاگ تعطیل است.


با تشکر از همه شما که زحمت میکشیدین و به این وبلاگ سر می زدین.


و تشکر از دیوکس عزیز که این مطالب مفید رو برای عید آماده کرده بودند.


امیدوارم مشکلم حل بشه و برگردم ولی تا اون موقع این وبلاگ تعطیله.


خداحافظ همه تون باشه.به امید دیدار.


حرف آخر

سلام خدمت همه شما عزیزان


عید همه تون مبارک.امیدوارم توی سال جدید موفق و پیروز باشین.


چند وقتی بود که نبودم.یه مسئله ای برام پیش اومده که دیگه نمیتونم مثل قبل بیام به وبلاگ سر  

بزنم و براتون کتاب بزارم.بعد از اینم فکر نکنم دیگه بتونم ادامه بدم.اگر مشکلم حل بشه برمیگردم 


اگرم که نه شرمنده همتون میشم.میخواستم تو این مدتی که نیستم وبلاگ و بسپارم دست 


دیوکس عزیز که ایشونم بهم گفت که دیگه ادامه نمیده منم واقعا ازش متشکرم که تا همین جا 


بهم خیلی کمک کرد و باعث شد این وبلاگ از قبلش بهتر بشه وگرنه زودتر از اینا این پست و 


میزدم.


الان حدودا یه سال و ده ماهی میشه که وبلاگ داستان رو شروع کردم و تو این مدت با خیلی از 


شما عزیزان حدااقل در حد یه نظر کوچولو آشنا شدم.بعضی از دوستان هم لطف بیشتری داشتن


و تو تهیه کتاب کمکم کردن.حتی همین الانم بازم برای تهیه کتاب جدید باهام تماس گرفتن 


ولی.......... چه کنم که دیگه نمیتونم.یعنی دیگه نیستم که بتونم کتاب اسکن کنم و براتون بزارم.


اگر مشکلم حل شد......شاید برگشتم...اگرم نشد که...................خداحافظ


فقط دیوکس عزیز حدودا ده تایی کتاب برای سال جدید براتون اماده کرده بود که چون خودش دیگه 


رفته من براتون میزارم البته تکراریه ولی خب برگ سبزیست تحفه درویش.


خودمم سعی میکنم حداقل جلد چهارم و اخر کتاب ژان کریستف رو براتون بزارم اگر شد.(البته نه 


به این زودی)


با تشکر از همه شما عزیزانی که در این مدت من و بقیه دوستان رو همراهی کردین و با نظراتتون


(مثل خواستار عزیز در مورد عوض کردن سرور آپلود) و بقیه نظراتی که دادین   باعث دلگرمی من 


شدین و من به کارم ادامه دادم.به هر حال از اولشم هدف من این بود که بچه ها برای گرفتن کتابا 


دچار مشکل نشن بعدش خودمم چندتایی کتاب ناقابل براتون گزاشتم و الانم اگر میتونستم بازم 


ادامه میدادم.میدونم در کل وبلاگ جالبی نبود ولی من همه تلاش خودم و کردم.


به هرحال به قول شاعر  : هر آمدنی را               رفتنیست.


یاعلی.امیدوارم که همه تون خوشبخت بشین.




اتمام حجت و خداحافظی

حذف شد.


موفق باشین و پاینده.



دیوکس           ۲:۲۳ صبح 21  اسفند 88

 

---------------------------------------------------------


بچه ها از همه تون ممنونم . امیدوارم در تک تک لحظات زندگی موفق باشین و پاینده. امیدوارم بلک لرد هر چه زودتر برگرده . و این بلاگ مثل قبل به کارش ادامه بده.این تصمیم هم  کاملا شخصی بود . امیدوارم درک کنید.

پیشاپیش فرا رسیدن سال 89 رو به همه تبریک می گم .



    خداحافظ


             Diox

                        8:00  صبح   27  اسفند 88




مناسبت فرخنده

سلام به همگی  

به خودم و خودتون صمیمانه تبریک می گم به خاطر دو مناسبت فرخنده  

 

اولی اینه که به سلامتی فورشیرد 4shared  هم فیلتر شد .بنابراین همه لینکهای ما که اکثرا فورشیرد هستند بر باد فنا هستن.  اما اجازه بدین ببینم می شه کاری کرد یا نه, در اولین فرصت خبرشو  بهتون می دم . 

 

دومین مناسبت هم میلاد حضرت محمد(ص) هستش . 

 

جفتشون بر همگی مبارک باد.  

موفق باشین یا حق



پی نوشت ۱:


از اونجایی که  هیشکدوم از شما عزیزانی  که  موقع گذاشتن پست جدید هیچ  نظر خاصی نمی دین اما موقع مراجعه به لینکها یهو می بینی که  اقلا 15 ,20 بار دانلود شده یه خورده باعث می شه آدم انگشت به دهان و متحیر بمونه .و بخصوص بعد از توجه شایانی که بابت خبر از کار افتادن لینکها در این پست کردین منم به شخصه و به تنهایی (بلک لرد از این تصمیم خبری ندارن چون نیستن) یه تصمیم گرفتم .بعد از این تنها لینک پستهایی درست می شه که شما درخواست داده باشید.


برای شروع کار هم لینک الدست رو چون مهمان خواسته بود درست می کنم


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


 پی نوشت 2:

یه خبر خوشحال کننده : فورشیرد 4shared بعد یه هفته آزاد شد و دیگه فیلتر نیست بابت همین مناسبت فرخنده  به خودم و خودتون تبریک می گم .


و کلی سپاس از حمید و ضارب عزیز

Diox                                      

اولین پست

سلام به همگی

من Diox   هستم .قراره از این به بعد وقتی  که   Blacklord مشغول اسکن کتابهای دیگری هستن  و نمی تونن به وبلاگ سر بزنن من کتابهایی رو که سایر دوستان اسکن کردن اینجا معرفی کنم که  وبلاگ داستان فعال باشه که شما عزیزان بتونین استفاده کنین .

موفق باشین تا بعد .